۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۷, سه‌شنبه

آنتی سفر یا وات؟

سفر بدی بود انگار، یا من حالم روز به روز بدتر می شود. هرچه هست باید یادم باشد این سفر یکی از نقاط عطف  زندگی ام شد. تا حال نشده بود در سفر دیمین رایس لازم بشوم، آنقدر که ۳ نصفه شب کورمال کورمال ته کیف را در جستجوی آی پاد بجورم و هدفون را بچپانم تو گوشم. elephant با صدای بلند روی ریپیت تا خود صبح. بعد هم حین اینکه رویم را کرده ام به دیوار و کله ام را یک وری گذاشته ام روی بالش تا اشکهایم کمترین مسیر را برای فرو رفتن در بالش طی کنند هی تکرار کنم کاش همین الان دنیا توی همین بالش فرو می رفت. بعله! باید فکری به حال خودم بکنم. سفر که جای این عن بازی ها نیست. که امده باشی خوشگذارنی و در عوض دیمین رایس عزیز را بنشانی جلوت که توی گوشت عربده بزند و یادآوریت کند: «اصن فایده ی این آواز چیه؟ 
یا اصلا فایده ی آواز خوندن؟
تو همین حالاشم رفتی، 
پس چرا من دارم به در و دیوار می کوبم؟ 
خب من می تونم بندازمش دور،
من می تونم بدون اونم زندگی کنم، 
من می تونم همه این کارارو فقط برا تو بکنم،
من می تونم قوی باشم،
اگه میخوای ازم دروغ بشنوی بگو،
به خاطر اینکه این حس لعنتی همین جا باید خاک شه
این حال کثافت همین جا باید بس بشه»
یعنی باید قبول کنم سفر هم دیگر جواب نمی دهد؟ باید قبول کنم راستی راستی دردی دارم؟ بعله! قبول می کنم.

۴ نظر:

  1. دوستانه بهت می گم ... این بزرگ ترین مرحله زندگیه! ... آدمها اگه بتونن این مرحله رو رد کنن قدم خیلی بزرگی گذاشتن ... باید یاد بگیری هیچ آدمی خاص نیست ... باید یاد بگیری فراموش کنی ... ولی باید خودت بخوای تا ردش کنی ... مهم ترین قدم زندگیه!

    پاسخحذف
  2. این حالت ها رو همه انسان ها تجربه می کنن فکر نکن تو جزو معدود آدمهایی هستی که کارت درسته ... بعضی ها با موفقیت پشت سرش می گذارن بعضیها هم تا انتها توش درجا می زنن!

    پاسخحذف
  3. این حال کثافت من کی تموم میشه؟

    پاسخحذف
  4. Damien rice منو به اینجا کشوند.

    پاسخحذف