ریچارد براتیگان جمله ای در دهان قهرمان کتابش می گذارد که برای دختری که در تمام عمرش از کتونی عدول نکرده می تواند حکم مانیفست را داشته باشد: کتونی ام به نیمه ی عمرش رسیده بود. این بهترین دوران کتونی هاست. احساس می کردم واقعا بخشی از وجودمه. چیزی شبیه به ادامه ی پاشنه ی پام.
آخرین کتونی ای که داشتم یه آل استار سفید بود که نزدیک به دو سال بود می پوشیدمش. این اواخر آل استار سفیدم از دید ناظران خارجی وضع و حال خوبی نداشت اما به نظر خودم داشت برایم سنگ تمام می گذاشت. واقعا شده بود بخشی از وجودم، چیزی شبیه به ادامه ی پاشنه ی پام.
چند روز پیش مامان دعوای مفصلی باهام داشت سر همین موضوع که چرا نمی ری یه جفت کفش بخری آبروی آدمو نبری جلو مردم، هرچند هنوز چگونگی ارتباط آبروی مامان با آل استار سفیدم رو نفهمیدم ولی بعد از کلی کش و قوس دیروز علی رغم میلم رفتم ساختمان پلاسکو. حالا این آل استار های سوسول گل گلی باید کلی زحمت بکشند و مورد بی لطفی قرار بگیرند تا به نیمه ی عمرشان برسند. می دانم آن روز باز برای دل کندن ازشان کلی مکافات دارم.
تمام آدمها دوست دارند مشخصات یکتای خودشون رو داشته باشند تا از بقیه متمایزشون کنه ... و واقعا کتونی انتخاب خوبیه از این نظر
پاسخحذف:)
لیلا، همیشه همین طوره ها موقع انتخاب آدم فک می کنه کلی گشته و باز بدترین رو انتخاب کرده. موقع خداحافظی فک می کنه بهترین رو دور میندازه و دیگه مثلش پیدا نمی کنه ... برعکس ارتباط با آدما که موقع سلام، بهترینن و موقع خداحافظی، ... کاش دیگه همو نبینن ...(منظور آشنایی و بعدشم قطع رابطه هاس)
پاسخحذف