۱۳۹۰ دی ۲۵, یکشنبه

هرمز اسم یک جزیره است

امیر پایور با ویلیام هیگ مصاحبه می کند و هر طور که هست می خواهد از زیر زبانش بکشد که بالاخره کی وارد جنگ با ایران می شوند. منظورش البته جنگ نظامی است؛ موشک و بمب و هواپیمای بدون سرنشین، جنگ واقعی. ویلیام هیگ اما به سبک همه ی انگلیسی ها بلد است خویشتن دار باشد و فاجعه را هل بدهد ته چشم های آبی اش تا کمتر توی ذوق بزند.
من اما این روزها عادت کرده ام یک آدم آشنا را بیاورم توی ذهنم و آینده اش را بعد از جنگ تصور کنم. من به زندگی آن ها که ویلیام هیگ حتی از حضورشان خبر هم ندارد بیشتر علاقه دارم. امشب نوبت کنیز بود. همان که «تمام غصه ی هرمز بود»
به کنیز فکر می کنم و به جزیره ی کوچکش که از شانس بد هم نام تنگه ای است که این روزها اسباب بازی بزرگان شده. به کنیز فکر می کنم و به خانه ی شلوغش که پر است از بچه و نوه و نتیجه با دیوارهایی که حکم دفترخاطرات پیدا کرد و شد محل درد دلش. حالا تصور شکل دیگر ان خانه سخت است. سخت است کنیز را تصور کنی که قلم مو دست گرفته و با خاک سرخ هرمز تمام دیوارهای جزیره را خونی می کند. کنیز از همین حالا از جنگ خسته است.

پی نوشت یکـ|    کنیز یکی از زنان هرمزی است که سواد ندارد اما از احمد نادعلیان نقاشی یادگرفته تا قصه ی زندگی اش را برای همه تعریف کند. دیوارهای خانه اش بوم شد و خاک سرخ جزیره رنگ. کنیز حالا ساکن دوست داشتنی ترین گالری دنیاست
پی نوشت دو|    احمد نادعلیان می گفت خیلی سختی کشیده تا امروزِ هرمز را ببیند، در تصورهای من اما جنگ بی هیچ سختی ای تکلیف هرمز را مثل هرجای دیگر یکسره میکند. دلم نمی خواهد نادعلیان آن روز را ببیند.

۲ نظر:

  1. زياد عادت به كامنت ندارم ولي حيفم آمد ننويسم كه عالي بود.

    پاسخحذف
  2. آره، کنیز یکیه از میلیون ها نفر!
    طبا

    پاسخحذف