۱۳۹۰ مرداد ۲۷, پنجشنبه

برای مهرداد عارفانی

coincide لغتی انگلیسی است که به هیچ عنوان هیچ واژه ای در فارسی را سراغ ندارم که بتواند مفهومش را به همین خوبی منتقل کند. می شود گفت همزمان اتفاق افتادن. اما فکر می کنم حسِ coincide چیزی پشت خود پنهان دارد که به این سادگی به فارسی در نمی آید. نوعی همزمانی همراه با تفاهم که باید به فال نیکش بگیری وگرنه حرامش کرده ای و از دستش داده ای. این حسی است که بعضی وقت ها برای توصیف بعضی لحظه ها خوب به کار می آید، وقت هایی که یکهو انگار همه چیز دست به دست می دهند تا یک کلمه، یک صدا، یک حس جایی حک شود. جایی دور از دسترس، آنقدر که دیگر نشود خراشیدش. وقت هایی که ناخودآگاه به آسمان نگاه می کنی و دنبال کسی می گردی تا این معجزه را گردنش بیاندازی که آخر چطور ممکن است کسی آن کله ی دنیا، از نسلی دیگر حرف هایی بزند که انگار از دهان تو بیرون می آید، که انگار خود توست حالا گیرم  با استعدادتر، هنرمندتر، شاعرتر! 
گاهی زندگی سورپرایزهای عجیبی برای آدم دارد. سورپرایز هم انگار معادل فارسی ندارد، اما شاید سالی ماهی یک بار ما فارس ها هم سورپرایز شویم، سخت اما ساده!

پی نوشت: خوشه ی آفتاب - شعر و صدای مهرداد عارفانی


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر