۱۳۹۰ آبان ۲۱, شنبه

???any volunteer

تا دیروز خیلی ها با جرات و افتخار می گفتند که خانه نشین می شوند تا آمریکا بیاید و آبادی و آزادی با خودش بیاورد، می گفتند حتما هزینه اش کمتر است، کلی هم مثال های تاریخی و جغرافیایی می آورند که فلان جا و بهمان جا اینطور شده و حالا دیگر اگر نوبتی هم باشد نوبت ماست. تا دیروز خیلی ها تصورشان از جنگ اورکت و چکمه های آمریکایی بود که لابد می شد از سربازهای آمریکایی کش رفت و در میدان گمرک خرید و فروش کرد! تا دیروز همه همین قدر احمقانه درباره ی مزیت های جنگ بر علیه ایران -جایی که مال ماست- صحبت می کردند. همین قدر بچه گانه و بی حساب کتاب! ما کنار می نشینیم، آمریکا می آید همه چیز را راست و ریس می کند و خیلی شیک و مودب، درست همانطور که هیلاری کلینتون لبخند می زند، فرمان را می دهد دست ما. ماشین با باک پر و آب و روغن چک شده، کمی عزم ملی چاشنی کنیم و پدال را فشار بدهیم صاف و مستقیم می رسیم همانجا که خون آریایی مان لیاقتش را دارد، کورش هم لابد آرام می خوابد همان کنار!
دیروز اما تمام شد، تمــــام! امروز صدایی شهر را لرزاند که به خیلی ها فهماند جنگ اینقدرها هم سانتی مانتال برگزار نمی شود، جنگ دلهره و ترس و اضطراب دارد، اضطراب ندیدن بعضی آدم ها برای همیشه، ترس تحقیر، دلهره ی خون. امروز خیلی ها فهمیدند خون آنقدرها هم بی ارزش نیست. امروز خیلی ها فهمیدند جنگ خانمان برانداز است، حتی اگر هدفش براندازی کثافت ترین انسان روی زمین باشد.

پی نوشت: خیلی از آن ها که امروز مُردند اساسا در جریان نبودند دنیا دست کیست، قرار بود دو سال آش بخورند بعد هم لابد بروند خواستگاری دختری که توی شهرشان منتظرشان نشسته است ... بود البته! تمام شد، به همین راحتی آدم عزادار می شود.

۲ نظر:

  1. هنوز جنگی اتفاق نیافتاده مردم سر اینکه جنگ خوبه یا نه دارن به هم می پرن، فک کن که دو روز دیگه، زبونم لال جنگ واقعی بشه، خودمون همدیگه رو تکه پاره می کنیم :(
    طبا

    پاسخحذف
  2. این هم یکی دیگه از نشونه های جامعه ی فروپاشیده

    پاسخحذف