۱۳۹۰ آذر ۲۰, یکشنبه

برای مهراوه ی نسرین

هر چقدر هم که خودمان را به نفهمیدن بزنیم، عکس هایت در این دو سال یادمان می اندازد که زمان دارد به سرعت می گذرد و ما بدون اینکه دستمان به جایی بند باشد پیر و پیرتر می شویم. عکس هایت در این دو سال هر روز بالغ تر شده اند. بلوغی که شاید دوست داشتی کنار مامان نسرین تجربه اش کنی.
این روزها اما، همانطور که تو قد می کشی و چشم در چشم ما می بالی، مامان نسرین برای همه مان مادری می کند، با صدایی که  از همان چاردیواری لعنتی هم به طرز غرورانگیزی بلند است. آنقدر بلند که آدم نمی تواند خودش را به نشنیدن بزند. همانطور که نمی شود برق چشم های تو را ندید وقتی به دوربین می خندی و یادمان می اندازی که زمان برای هیچ کس صبر نمی کند. بزرگ شدنت برا ما که زیر نظرت داریم حس غریبی است دختر! تولدت مبارکِ مامان نسرین!

پی نوشت: کاش کسی به تمام سکانس های داخلی کات می داد!

۲ نظر:

  1. عکس ها عجیب همیشه غمگین اند.حتی بیشتر از شعرها. حتی وقتی قهقهه میزنی انگار بالماسکه ای پوشیده است که برای تو غریبه میزند. بعضی عکس ها عجیب خطابت میکنند. دیگه دیره برای هر کات دادنی. در دامش افتاده ای

    پاسخحذف
  2. و چقدر زندگی ها و کشمکش های ما بی محل است در برابر زندگی های این آدم ها...
    طبا

    پاسخحذف