حافظ مال لحظه های تردید نیست، آن موقع ها که نمی دانی تکلیفت توی زندگی با خودت چیست و همه چیز برایت روی استند بای است. حافظ را نباید وارد این داستان ها کرد. نباید ازش خواست برایت تصمیم بگیرد و بعد لابد اگر اتفاق بدی افتاد همه چیز را از چشمش دید. حافظ را باید به موقع رفت سراغش، آن موقع که تصمیمت را محکم گرفته ای و حالا فقط می خواهی نظر یک دوست را هم بدانی، موافق و مخالف بودنش هم برایت اساسا توفیر نمی کند، فقط صدایش می کنی دستش را می گیری و بدون اینکه توی چشمهاش نگاه کنی تصمیمت را می گویی بعد بدون اینکه دلهره داشته باشی سرت را بلند می کنی و چشم می دوزی به لبهاش و دیگر هیچ نمی گویی، بعد هم منتظر می مانی تا آرام با دست به شانه ات بزند و بگوید دمت گرم رفیق خوب کلکش را کندی!
حافظ مال این لحظه هاست آن هم نه یک بار و دوبار! مال این لحظه هاست که هی پشت سر هم بازش کنی و چند خط ازش بخوانی. حافظ مال دیالوگ کردن است نه خط و نشان کشیدن و دست تقدیر را خواندن.
پی نوشت:
حجاب راه تویی حافظ از میان برخیز خوشا کسی که درین راه بی حجاب رود
این یعنی من کارم خیلی درست است و حافظ هم بدجور به من مفتخر است!
حافظ مال این لحظه هاست آن هم نه یک بار و دوبار! مال این لحظه هاست که هی پشت سر هم بازش کنی و چند خط ازش بخوانی. حافظ مال دیالوگ کردن است نه خط و نشان کشیدن و دست تقدیر را خواندن.
پی نوشت:
حجاب راه تویی حافظ از میان برخیز خوشا کسی که درین راه بی حجاب رود
این یعنی من کارم خیلی درست است و حافظ هم بدجور به من مفتخر است!
این روزها به لطف نامجو هی حافظ باز می کنم و می خوانم:
پاسخحذفبازآ که توبه کردیم از گفته و شنیده...