۱۳۹۱ مهر ۳, دوشنبه

حیف

بدبینی مثل وایتکس است. تا که از دست دَر رفت و ریخت کار تمام است. لکه لکه های به جا مانده را چنان توی ذوق می زند که دیگر هیچ اتوشویی اکسپرس و غیراکسپرسی نمی تواند محوش کند. همین می شود که وقتی کسی بتواند یک بار شما را بدبین کند، تا آخر عمر برایتان از دست رفته است. دیگر مهم نیست که چند بار خواسته باشد توضیح بدهد و صغری کبری بچیند و اصلن توانسته باشد قانعتان کند. همان بار اولی که چکید روی رنگی پنگی هایتان که یک عمر وقت صرف سِت کردن شان کردید و بعد گند زد توی هر چه زیبایی شناسی که داشتید، دیگر شما می مانید و یک سری نقطه های بی ربطِ بی رنگ.
اثر وایتکس را نمی شود پاک کرد و بدی اش اینجاست که هرگز نمی توان حدس زد لباس را به چه رنگی در می آورد، این اسم سفید کننده هم خیلی خیلی گمراه کننده و انتزاعی است. بدبینی از راه می رسد، هر کار که دلش خواست می کند و بعد شما می مانید و دستپاچگی و وصله وصله هایی که با استرس روی هم سوار کردید بلکه بتوانید وجودش را پنهان کنید غافل از اینکه بدبینی ممکن است دیده نشود اما «هست». آن زیرزیرها رنگ را خورده و مثل طلبکارها دست ها را روی سینه قلاب کرده و چشم انتظار این است که  باز از دست دَر برود و جاری شود و تپه های نریده را فتح کند.

پی نوشت: با ایمان و اعتماد یکدیگر وَر نروید. هزینه اش بسیار بیشتر از آن چیزی است که تصور می کنید.

۲ نظر:

  1. بدی اش اینجاست که هرگز نمی توان حدس زد لباس را به چه رنگی در می آورد، این اسم سفید کننده هم خیلی خیلی گمراه کننده و انتزاعی است.


    دِ بِست

    پاسخحذف