۱۳۹۱ مهر ۷, جمعه

برای شادی روح برادران دورانت

از آدم هایی که فکر می کنند تاریخ را می فهمند متنفرم. از همه شان متنفرم چون مطمئنم هیچ جوره نمی شود تاریخ را فهمید. به خصوص وقتی که کارش از کار گذشته و همه چیز را مشمول مرور زمان کرده و سپرده به کتاب های چند جلدی با کوهی از پانویس و اَعلام و اِرجاع. من فکر می کنم مشکل هر چه که باشد و هرچقدر بزرگ،  وقتی به این مرحله رسید باید رهایش کرد. باید هدایتش کرد توی مسیر جدیدی که مطمئنا  U-Turn نیست.
هنوز خیلی مانده که ثبت کشوری به نام اسرائیل صدساله شود و این از دید یک تاریخ نویس زمان کوتاهی است، شاید هم به همین خاطر است که هر از گاهی کسی از راه می رسد و دست به آسمان بلند می کند و نابودی اش را به همراه تمام ساکنین اش از خدا می خواهد. من اما با بغضی عمیق این واقعیت را پذیرفته ام که حالا دیگر اسرائیل یک کشور است که رئیس جمهورش می تواند در مجمع عمومی سازمان ملل هر چه دلش خواست بگوید (درست مثل رئیس جمهور خود خوانده ی خودم). پذیرفته ام که حالا دیگر اسرائیل یک تاریخ چند ده ساله دارد و پرورش دهنده ی نسلی از آدم ها بوده که اتفاقا خیلی هایشان خیلی هم انسان اند. من حالا دیگر مجبورم بپذیرم جلوی اتفاق تاریخی را یا باید همان اول گرفت یا وقتی که «افتاد»  فقط می شود کمی جلوی ضررهایش را گرفت بدون اینکه بتوان مانند یک غده ی سرطانی درش آورد و به پاتوبیولوژی سپردش. اصلن تنها پیام قابل فهم تاریخ هم همین است: «با من در نیفتید، من راه خودم را می روم و معمولا عادت ندارم عقب عقب بروم»

پی نوشت: آقای نتانیاهو من از شما متنفرم، از شخص شما و از اندیشه ای که حمل می کنید. اما این باعث نمی شود به کودکی فکر نکنم که بی خبر از همه جا در کشوری به نام «اسرائیل» به دنیا می آید و مثل هر انسان دیگری دوست دارد در همان کشور بمیرد. حالا دیگر هویت اسرائیلی حق کسانی است که نمی توان نادیده شان گرفت و البته پر واضح است که این حق را برای خودم و همه ی آدم های دیگری که با من زیر یک آسمان زندگی می کنند نیز قائلم، پس تلاشم را معطوف می کنم به قبل از حدوث «واقعه ی تاریخی» چون می دانم بعدش دیگر دستم از همه جا کوتاه است.

۱ نظر:

  1. سلام. با احترام به نظرتان برداشتم از نوشته تان این است که تفکرات شما بسیار کودکانه است. حتی عقب مانده تر از مرحله ی تفکر! کمتر از آن که بشود عنوان تفکر بر آن نهاد. شاید برای کمک به برداشتتان از مسئله ی اسرائیل و اتفاق تاریخی که ادعا میکنید حالا که افتاده دیگر نمیتوان کاری کرد؛ لازم باشد یک مثال بی ادبانه در قالب یک سوال مطرح کنم تا پاسخ ذهن کودکانه تان را برای خودتان(نه در فالب پاسخ به من) در پی داشته باشد: اگر به خانه تان وارد شوم، پدرتان را بکشم و پس از تجاوز به مادرتان، ادعای مالکیت خانه و صاحبخانه را داشته باشم و در مقابل اعتراض شما و خواهران و برادرانتان، یاوه گویی کنم یا دست به جنایت بزنم؛ میشود من را از خانه بیرون کرد یا اینکه کاریست که شده و باید با من کنار آمد تا قضیه از این بدتر نشود؟ اگر مادرتان از من کودکی به دنیا آورد، باید او را به عنوان خواهر یا برادر بپذیرید و او هم مانند شما از امکانات آن خانه سهم و حقی دارد؟ آیا باید بپذیرید که با من نباید در افتاد تا من راه خودم را بروم؛ چرا که ادعا میکنم عادت ندارم عقب عقب بروم؟ آیا من را با پدر خانواده ی ساکن در همسایگیتان که از قضا، مورد پذیرش خانواده نیست اما مثل من خانه و خانواده ای را اسیر نکرده و از همان خانواده است، هر چند پدری ناوارد و منفور است؛ یکی میدانید؟ اگر جوابتان مثبت است، خوشا به حال من و امثال من که گوسفندانی به غایت راااام به تورمان خورده اند که هرکجا بخواهیم میچریم و میچرانیم و تف بر تفکرتان!!!!

    پاسخحذف