۱۳۹۶ اسفند ۲۹, سه‌شنبه

زمین انسان‌ها | عفرین

مدتی است کانالی در تلگرام راه انداخته‌ام با عنوان Wish to Have a Balloon. در واقع سعی کردم دوباره شروع کنم به نوشتن. نیاز داشتم ایده‌های قدیمی شخصی را که نصفه‌نیمه رها شده بود و گوشه‌های مغز را می‌خورد، به یک جایی برسانم. این تلاشی در همان جهت بود. اما تلگرام هرگز پلت‌فرم مورد علاقه‌ی من نبوده. احساس می‌کنم موقتی بودن، ناامنی و بی‌پشتوانگی کانال‌ها و گروه‌های تلگرامی یک روز همه‌ی آن ایده‌های قشنگی را که زیر سایه‌اش با هم به اشتراک گذاشتیم، می‌بلعد. به همین دلیل پست‌های آن کانال را در این وبلاگ قدیمی نیز که هنوز بوی باغچه‌ی پرگل پل کلی می‌دهد، منتشر می‌کنم. این متن‌ها اتوودهایی هستند برای خوانش «زمین» از روی عکس‌های هوایی، یا شاید درددل‌های شهرها کمی عمیق‌تر از اخبار شبانگاهی. این مجموعه مکانمند است. پیشنهاد می‌کنم روی لوکیشن کلیک و کمی هم شخصا در جغرافیا سیاحت کنید.


همزمانی اعتدال‌بهاری با آغاز سال نو نزد ساکنین خاورمیانه به هیچ عنوان اتفاقی نیست.ویژگی‌های منحصربفرد طبیعی این منطقه حیات ساکنان آن را لاجرم به گردش فصول گره زده است.پس جای تعجب نیست وقتی تقویم جلالی آمار دقیقه و ثانیه تغییر نسبت زمین و خورشید را هم نگه می‌دارد و با وسواسی شگفت‌انگیز برای موعد کشت، کوچ، مصرف و صرفه‌جویی برنامه‌ی دقیق ارائه می‌کند. به تعبیر مهندس بهشتی گویی تنها راه بقای ساکنین این منطقه عضویت در اکوسیستم پیرامونشان بوده است و تقارن بهار و سال نو شاید زیباترین نشانه‌ی این همزیستی باشد. در حافظه‌ی تاریخی ما نوروز روز پیروزی بزرگ جمشید بر دیوانی است که نماد پلیدی‌هایی چون سرما، تاریکی، جهالت و خشونت بودند. سرما و تاریکی از محیط پیرامون می‌آید و جهل و خشونت از درون آدمیزاد ریشه می‌گیرد اما شکست تمامی آن‌ها برای ما در یک نماد تجلی می‌یابد، آنچنان که گویی در روان تاریخی خود مرزی میان تن-ذهن و طبیعت به رسمیت  نمی‌شناسیم. ما به راستی عضوی از اکوسیستم بوده‌ایم اما چرا این تصویر کهن تا این حد برای امروز ما سانتی‌مانتال به نظر می‌رسد؟
درباره‌ی درگیری‌های خشونت‌آمیز و خونین ۸ سال اخیر در خاورمیانه بسیار نوشته‌اند و خوانده‌ایم. بسیاری ریشه‌ی این خشونت‌ها را در دخالت‌های «دشمنان»  می‌جویند، عده‌ای بر فقر تاریخ یا حافظه‌ی تاریخی انگشت می‌گذارند – چه استدلال مضحکی برای مهد تمدن بشر-، تعدادی بر طبل اختلافات قومی در منطقه می‌کوبند و شرایط را حاصل فرآیندی طبیعی از تاریخ برمی‌شمارند که در وضعیت تنش‌آلود جهان سر باز کرده و تمام این‌ استدلال‌ها برای صاحبان قدرت منطقه -که بهتر است فعلا از میزان مشروعیت‌شان حرفی نزنیم- به این معناست که می‌توانند ماهی خود را از آب گل‌آلود این شرایط بگیرند. بی جهت نیست که ادبیات مشترکی از تمامی طرف‌های درگیر می‌شونیم، از تمامی مسببان کش‌دار و بی‌چشم‌اندازشدن این شرایط. تأکید عوام‌فریبانه بر مساله ملیت؛ ایجاد رعب به‌واسطه‌ی بال و پر دادن به «دیگری» در هیبت دشمن؛ تقویت وحشتِ از دست رفتِن امنیت داخلی و تمامیت ارضی محور‌های اصلی تمام آن چیزی است که در تمام این هشت سال شبانه‌روز از رسانه‌های رسمی حاکمان منطقه مخابره شده است. به زعم من اما اتفاقی که در روزهای آخر سال ۱۳۹۶ افتاد وجه عمیق و ساختاری این تنش‌ها را نشان می‌دهد. 
نیروهای نظامی ترکیه با همدستی ارتش به اصطلاح آزاد سوریه در سکوت دمشق، تهران، واشنگتن، مسکو، دیگر نهادهای بین‌الملی، در سکوت جهان، به عفرین یکی از سه کانتون روژاوا حمله کرد.استدلال توجیه‌گر این لشکرکشی را  حتی پیش از اعلان می‌توان حدس زد: امنیت ترکیه در خطر است. آنچنان که پیش از آن امنیت ایران و عربستان و اسرائیل در خطر بوده. پس از حدود دو ماه جنگ نابرابر در دشت‌های شمالی سوریه که در تمام این هشت سال پناهگاه امن آوارگان و بی‌جاشدگان جنگ بود، درست در آستانه‌ی اعتدال بهاری که قرار بود نماد پیروزی ما بر دیو جهل و خشونت باشد، حمله‌کنندگان عفرین را تصرف کردند و تصویری نمادین به دیگر تصاویر نمادین این تاریخ هشت ساله افزودند: مجسمه‌ی کاوه‌ی آهنگر در یکی از میادین اصلی عفرین پایین کشیده شد،گویی این مهم‌ترین کار حمله‌کنندگان بوده که به خاطرش دویست‌هزار انسان را آواره کردند. کاوه شاید در میان تمام اسطوره‌های منطقه در وضعیت فعلی از اهمیت بیشتری نسبت به بقیه برخوردار باشد. آهنگری ساده که به نفع مظلومان و محرومان منطقه علیه ضحاک قیام می‌کند. ضحاک را شکست می‌دهد اما او را نمی‌کشد، چون مرگ او بدی‌ها را در جهان تکثیر می‌کند. کاوه ضحاک را در دماوند به بند می‌کشد و این چنین وجوه  پلیدی را که هر فرد انسانی می‌تواند به صورت بالقوه‌ داشته باشد را به بند می‌کشد.
پایین کشیدن مجسمه‌ی کاوه در آستانه‌ی نوروز در روژاوا نشانه‌ای از شکست توامان ما، طبیعت و امیدی است که به بهبود اوضاع جهان داشتیم. دیو خشونت و جهل درست در آستانه‌ی روز نوی ما، بر گوشه‌ای از این منطقه تفوق یافت و برادران و خواهران ما را که دست به کار ساخت زیباترین امکان‌ها برای آینده‌ی منطقه بودند یا کشت و یا از خانه راند. روژاوا نهتنها مدلی آلترناتیو از شیوه‌ی حکمرانی، بلکه تلاشی است برای عضویت دوباره‌ی ما در اکوسیستم حساس اما پذیرنده‌ی خاورمیانه. هرچند که صحبت از امید به آینده کمی برای این وضعیت غریب است اما درباره‌ی روژاوا بیشتر بخوانید، شاید حرف زدن درباره‌ی آن امید را برای آینده‌ی این قطعه از زمین همچنان زنده نگاه دارد و عفرین که همچون  پروانه‌ای بر دشت‌های سرخ و سبز  شمال سوریه آرام گرفته دوباره بر این دیو پیروز شود. آن روز روز پیروزی‌ همه‌ی ماست. آن روز می‌توان گفت بهار این خاک بر همه مبارک.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر